نظرات شما عزیزان:
و منهم من قضى نحبه و منهم منينتظر(65)يعنى بعضى رفتهاند و بعضىانتظار رفتن دارند.
بارى به گفته نورالائمه پس از شهادت عبدالله بن عمير جناببرير بن خضير همدانى به ميدان رفته است.(66)
وى از زهاد و عباد و قراء بوده و در ترجمهاش گفتهاند: برير بن خضير همدانى ازاصحاب اميرالمومنين صلوات الله و سلامه عليه است و از اشراف كوفه محسوب مىشده.
بارى اين بزرگوار با دلى پر غم و قلبى آكنده از حزن و اندوه خدمت امام آمداجازه ميدان گرفت و عرضه داشت: السلام عليك يابن رسول الله مىخواهم خدمت جدت رفتهشكايت اين قوم را بنمايم آيا اذن مىدهى؟
حضرت فرمودند: مأذونى.
در هيچيكاز كتب مقاتل ذكر نشده كه اين بزرگوار سواره به ميدان رفته يا پياده سپس بر آن قوم مكار و از خدا بىخبر حمله كرد بهر طرف كه رو مىكرد سرها از بدن جدا مىنمود چنان رزمى كرد كه بهرامفلك را حيران و مريخ خنجر گذار را واله نمود، لشگر كوفه و شام از اطرافش كنارهگرفتند، پيوسته مىجوشيد و مىخروشيد و اين عبارات را مىفرمود:
اقتربوا منى يا قتلة المومنين، اقتربوا منى يا قتلة اولادالبدريين.
يعنى: اى كشندگان مومنان چرا فرار مىكنيد پيش بيائيد تا سزاىشما را بدهم، اى كشندگان اولاد بدريين كجا مىرويد نزديك آئيد تا جزاى شما را بدهم.
در اين هنگام از لشگر كوفه نامردى بنام يزيد بن معقل جلو آمد و در مقابل بريرايستاد و گفت:
اشهد انك من المضلينگواهى مىدهم كهتو از جمله گمراهانى.
برير فرمود: شهادت تو فاسق و فاجر نفعى ندارد اگر راستمىگوئى با هم مباهله مىكنيم در همين مقام از خدا بخواهيم تا حق و باطل را از هممشخص كند و باطل به دست حق كشته شود.
يزيد بى عقل راضى شد، پس با هم درآويختند، ابن معقل شمشيرى حواله برير كرد، كارگر نشد نوبت به برير رسيد تيغ را علمساخت و بر سرش فرود آورد، شمشير برنده، بازوى پر قوت خود را شكافت تيزى تيغ بر فرقآن كافر رسيد بند نشد وقتى دو لشگر خبردار شدند كه تا صندوقچه سينه پركينه آنحرامزاده شكافته شد و به جهنم واصل گرديد برير از اين نعمت بى نهايت خوشحال گرديدكه به معيار حرب و محك كارزار حال هر يك از حق و باطل بر عاقل و جاهل روشن شد. بعد از كشتن آن فاسق برير خدمت امام (عليهالسلام) آمد تا يكبار ديگر جمال الهى را ببيند و توشه سفر آخرت بردارد، حضرت وى رامژده بهشت داد دو مرتبه آن بزرگوار روى به معركه آورد همچون شير خشمناك بر آن گروهحمله برد لختى با آن لشگر در آميخت و تا قوت و توانائى داشت با لب تشنه در يارى شاهتشنه كام كوشش كرد كم كم از كثرت جراحات و رفتن خون ناتوان گرديد آن روباه صفتانوقتى ناتوانى آن دلير را ديدند دورش را گرفتند در آن ميان ناپاكى به نام بحير بناوس از پشت سر شمشيرى بر آورد و وى را شهيد نمود و پس از آنكه او را كشت و به خونآغشت بانك افتخار در ميان معركه بر آورد و اشعارى چند با صداى بلند خوان
بحير بن اوس پسر عموئى داشت بنام عبدالله بن جابر وى نزد بحير آمد و او راملامت و سرزنش كرد و گفت: اى نامرد كار خوبى كردهاى، افتخار هم مىكنى، به خدا قسماو از جمله مقربان درگاه اله و از خواص اهل الله بود، قارى قرآن و حافظ صحيفه فرقانبود، صوام و قوام و متعبد و متهجد بود غير از تو ناپاك كسى ديگر دست به خون وىنمىآلود.
بحير از كار خود خجل و از كردارش نادم و پشيمان شد لذا از معركه قتالبيرون آمد و پيوسته تاسف مىخورد و اين اشعار را جهت ابراز تأسف سروده است:
راوى مىگويد:
رضى از خاك برخاست در حالى كه خاك از قباى خودمىتكانيد به كعب گفت:
اى برادر بر من نعمتى عطاء كردى كه تا زندهام فراموشنخواهم نمود چون كعب بن جابر برگشت زوجهاش يا خواهرش بنام نوار با وى گفت كشتى سيدقراء را هر آينه امر عظيمى به جاى آوردى بخدا سوگند ديگر با تو تكلم نخواهم نمود
» مسلم بن عوسجه
» طرح مغلوبه كردن جنگ بواسطه عمرو بن حجاج
» نافع بن هلال بجلى
» حماد بن انس و وقاص بن عبید و شریح بن عبید و هلال بن نافع بجلی
» عمرو بن خالد و خالد بن عمرو بن خالد و سعد بن حنظله و عمیر بن عبدالاه
» وهب بن عبدالله بن حباب كلبى
» برير بن خضير همدانى
» عبدالله بن عمير
» زهیر بن حسان
» مصعب بن یزید ریاحی و عروه
» حر بن یزید ریاحی
» علی بن حر
Design By : Pichak |